کوچینگ نویسندگی | من گندالف نویسنده‌ها هستم.

امروز داشتم برای دوستی توضیح می‌دادم که دقیقا کوچینگ نویسندگی چیست. در مثالی که برایش آوردم بامزگی خاصی بود که خودم از آن خوشم آمد:

«ببین ارباب حلقه‌ها رو که دیدی؟ خب، تصور کن حلقه‌ی یگانه همون ایده‌ها، اهداف و آرزوهای مسیر نوشتن، استعداد و هرچیزیه که توی وادی نوشتن هست. تو فرودو بگینز هستی. نویسنده‌ای که باید این حلقه‌ی یگانه رو حمل کنی و به سرانجامش برسونی. البته قرار نیست کتاب بنویسی و پرت کنی توی کوه هلاکت. حالا درسته که آدم هلاک می‌شه تا کتابش منتشر بشه ولی بگذریم. کوه هلاکت رو استعاره از هدفت بگیر که می‌تونه متخصص شدن، انتشار کتاب یا رسیدن به شغلی باشه که با نوشتن عجینه. این وسط توی ماجرایی که تو قراره پشت سر بذاری برای رسیدن به هدفت، من نقش گندالف رو دارم.

در واقع من توی کوچینگ نویسندگی گندالف نویسنده‌هام.»

برای خودم جالب بود که به گندالف اشاره کردم. همیشه از بچگی در بازی‌هایم تصور می‌کردم یک تکاور جنگجو هستم یا شاهزاده‌ای که سپاهی را به سمت جنگ و دفاع از مملکتش هدایت می‌کند. در واقع در همان مثال ارباب حلقه‌هایی، خودم را آراگورن می‌دانستم. اما با تعبیری که برای دوستم از کوچینگ نویسندگی آوردم، انگار که جلوی آیینه ایستاده باشم و خودم را با موهایی سپید در ردایی خاکستری و بلند و ژنده، با چوب‌دستی جادویی بلندی در یک دست، شمشیر نولدورها بر کمر، کتاب‌های کهن و قطور بر دستی دیگر و کلاه بوقی بزرگی بر سر دیده‌ام. حالا بیایید از خیر ریش و متعلقاتش بگذریم. ورژن زنانه‌ی گندالف شاید جذاب‌تر باشد. البته چپق را نگه‌دارید!

خلاصه که هرچقدر می‌گذرد بیشتر به گندالف شبیه می‌شوم. (به غیر از ریش بلند و سفیدش که امیدوارم هرگز نروید!)

تا ببینیم راه ما را به کدام‌سو خواهد برد. در هر حال امیدوارم بتوانم مثل گندالف واقعی از رنگ خاکستری به رنگ سفید ارتقا سطح پیدا کنم.

راستی اگر دوست دارید بیشتر درباره این پروسه بدونید می‌تونید توی کامنت همینجا یا توی تلگرام با من در ارتباط باشید. ✌🧙‍♂️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *