پیش از این فکرمیکردم که باید مثل خر کار کنم.
آنقدر کارکنم که جانم مثل حبابهای کف صابون بالا بیاید و باد کند و بترکد. بدون درنظرگرفتن تصویر یک آدم کف کرده، به این فکرمیکردم که شیوهی درست زندگی و رسیدن به موفقیت یعنی همین. هی کارکنی و هی کار کنی و همین… هی کارکنی.
از آنهایی که میگفتند زندگی چیزی بیشتر از کارکردن است هم بدم میآمد و ریخت آدمهای حقبهجانب میگرفتم و کله را به شیوهی افسوسخورها به چپ و راست میچرخاندم که «کجای کاری داداش!»
خوبی داشتن دوستانی از قبیلهی خودت این است که میتوانی جلویشان همان کثافتی باشی که همیشه هستی. با شلوار خالخالی وصلهپینهای، مدل دستبهآب بنشینی و دست در بینی بچرخانی، چرندیات ببافی، وسط خنده گریه کنی و یا فحش بکشی به جان هرکسی که نمیگذارد ویدیوی کانال محبوبت را در یوتیوب ببینی. خوبیهای دیگرش را دیگران بهتر گفتهاند. اینجا قرار نیست مهملهای نشخوارشده از دیگران گفته شود.
وقتی با یکی از همین همقبیلهایهایم حرف میزدم به کلمهای رسیدم که گویای بخش ابتدایی این یادداشت است.
«کارکُن»
این واژه در علوم مختلف معنای متفاوتی دارد. مثلن در علم پزشکی روانکنندههایی مانند سیلاکس یا بیزاکودیل هم از همین قماش محسوب میشوند. اگر دچار همبستگی شَدید محتویات هضمشده در رودهتان شُدید به هر داروخانهای مراجعه کنید و بگویید: «یه کارکن خوب بده»، خودش میداند مرض چیست و بهترین دوا را بهتان میدهد.
فلسفهی کارکن
گاهی فکرمیکنم بعضیها ما را با قرصهایی از جنس موارد بالا اشتباه میگیرند. در مقولهی یبوستِ کسبوکار، وقتی صاحب کسبوکاری دچار چنین گرفتگیهایی میشود دیگر کارمند نمیخواهد؛ «کارکن» میخواهد و به هیچ جای مبارکش هم نیست که این موجود روبهرویش از جنس بَشَر است، نه کپسول روانکنندهی کسب و کار او!
وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم که مدتی است در نقش همین کارکن بودهام. روانکنندهای که وقتی کار راه افتاد دیگر برای کسی مهم نیست سرنوشتش فرورفتن در چه کثافتی است.
(حتمن تعجب کردهاید که مبینا کجا و این شکل از حرفزدن و این خودناسانسوری کجا!)
قضیه این است که من یادم نبود که از انواع بشر بودن یعنی هرکاری میکنی در جهت رسیدن به هدف خودت باشد. یعنی برای خودت کارکن. برای خودت وقت بگذار و اگر این «برای خود بودن» همراستا بود با همکاری، بپذیر و قدمهایت را سریعتر بردار. اما میدانید چیست؟ یک کارکن وقتی بفهمد که میتواند بیشتر از یک کارکن باشد شهامت و ترس را توأمان تجربه میکند.
و من هم…
وقتهایی که برای خودم وقت میگذارم
این روزها بیشتر مینویسم. بیشتر چیزهایی که مینویسم مانند همین نوشته مرا خجل میکنند اما ملالی نیست. آدمیزاد بودن خجالتآور است دیگر. مگر غیر از این است؟!
اگر یک درخت بودم خیالم راحتتر بود. فتوسنتز میکردم و سبز بودم و جایگاه و ارزش خودم را داشتم. چیزهای بسیار زیادی هم میتوان از یک درخت یادگرفت. یک درخت بیشتر از من برای خودش وقت میگذارد که اینچنین سبز است.
یادم است کسی میگفت: «اگر جایی که هستی را دوست نداری حرکت کن؛ تو درخت نیستی.» گوینده هرکس بوده، بهجز منظوری که داشته، از علم گیاهشناسی ذرهای بهره نبرده و بنده خدا هیچ چیزی از سادهترین ساختار یک درخت که همان ریشه، ساقه و برگ است نمیدانسته. شاید هم منظورش از حرکت چیز دیگری بوده. چون درختها گاهی بیشتر از انسانهایی که روی سطح زمین میلولند در حرکتند. حرکتی جهتدار، هدفمند و مستمر. درختها برای خودشان وقت میگذارند و این وقت گذاشتن برای خودشان است که باعث شده زمین جایی برای زندگی باشد.
پس چرا من نتوانم؟
میخواهم درخت باشم
درحالی که این یادداشت شکل میگیرد بیشتر دلم میخواهد مانند درختان فکرکنم، ببینم، لمس کنم و رشد کنم.
کسی نمیبیند ریشههای یک درخت تا چه اندازه در عمق و سطح خاک گسترده شده. تا وقتی بخواهند از ریشه درش بیاورند. اغلب هم نمیتوانند بهطور کامل این کار را انجام دهند. مدتهاست که پدرم سعی دارد ریشهی درخت لجبازی به نام عرعر یا همان آسمانگستر را بخشکاند. از تمام روشهای معمول و نامعمول هم استفاده کرده اما هرسال جوانههای کوچک از تنهی سوختهی درخت قبلی بیرون میزند.
هیچکس نمیداند در طول یک دقیقه چند سانت شاخهها بلند میشوند یا برگها با چه سرعتی درحال تولید انرژی هستند. تنها وقتی که موعد هرس است میبینند که کلی شاخه هست که میتواند هیزم خوب تولید کند. یا زمانی که پاییز میشود متوجه میشوند که واه! چقدر برگ!
هیچکس این سیستم پیچیده و پر از شگفتی و به غایت سرسامآور را به چشم نمیبیند. اگر یک آدم میخواست یک روز مانند یک درخت فعالیت کند بدون شک قبل از غروب خورشید پودر میشد. این را جدی میگویم. تنها کافیست یک نگاه سرسری به چرخهی کربس (بخشی از فرآیند فتوسنتز) بیاندازید تا پودرشدنتان را پیش چشمانتان ببینید. (حالا نیایید بگویید که فیزیولوژی بدن انسان که فلان است و فلان. خودتان را جای یک عنصر در این چرخه ببینید تا منظورم را متوجه شوید.)
خلاصه؛
اگر همت کنم و درخت بودن را تمرین کنم دیگر لازم نیست کارکن دیگران باشم. دیگر لازم نیست کارکردنم و بهرهوریام را در چشوچال دیگران فرو کنم. زمانی که برای خودم میگذارم، وقتی است که برای بهتر شدن دنیا صرف میکنم. برای آنکه بتوانم اینجا حرفی بزنم، همقبیلهایهای عزیزم را راهنمایی کنم و از راهنمایی آنها بهره ببرم، چیزی برای ارائه داشته باشم و بیشتر از همه، احساس ارزشمندی کنم.
دوست گرانبهایی دارم که اخیرن سعی میکند مرا برای داشتن یک روتین درست برای زندگی به سبک نویسندگان تشویق کند.
شما هم سعی کنید حضور داشته باشید، بیایید زیر نور و آنقدر بنویسید که چنین دوستانی نصیبتان شوند.
10 پاسخ
سلااااام به خانم ایمانی عزیز
کلی کیف کردم
دوست دارم درخت باشم ولی من به ناخودآگاه تعلق دارم پس به همانجا بازمیگردم
اونجا هم درخت داره
همه چی داره
هر چیزی که فکر کنید اونجا هست
میتونم بگم که اونجا از دنیای واقعی هم بهتره
سلللللام بر آقای قربانی گرامی
ممنون از همراهی ارزشمند شما
شناخت ناخودآگاه و کنار اومدن باهاش سختترین کار جهانه به نظرم. براتون موفقیت آرزو دارم
به درختهای روییده در ناخودگاهتون سلام منو برسونید. سبز باشن و پرتوان✌
سلام سلام مبینا جان
سلام به روی بهتر از ماهت
به روح لطیفتر از گلت
از خوندن خطبهخط نوشتههات لذت بردم. بهت افتخار میکنم. تو هر روز شجاعتر و غنیتر میشی و من هر روز بیشتر به بودنت میبالم. با تو و افکارنوشتههات دنیا بینهایت جای قشنگتریه. امیدوارم هرروز یادداشت تازهای ازت بخونم.
سلام به روی ماهت بهار جانم
ممنونم از نگاه پر از مهرت. خوشحالم از بودنت رفیق ❤
سلام خانم ایمانی عزیز
از این سطح از روانی و زیبایی کلام لذت بردم.
به نکته خیلی خوبی اشاره کردین کار و کار و کار.
یاد زمان شاتغالم افتادم که انگار زندگی میکردم که کار کنم و …
رسیدن به درخت و سبزی و طراوتی که داره هوشمندانه بود.
با این قلم زیبا بیشتر و بیشتر بنویسید.
قلمتون سبز
درود خانم زمانلوی عزیز
خوشحالم که این متن مورد توجه شما قرار گرفته. ممنون از لطف و همراهیتون.
داشتن دوستانی مثل شما برای من قوت قلبه که به این مسیر ادامه بدم.
براتون موفقیت و درخشش آرزومندم دوست خوب من.🌹
راستی با افتخار دعوتید به
http://zahrazamanlou.ir/3937/%d9%85%d9%87%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%88%d8%a8%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d9%82%d8%b3%d9%85%d8%aa-%db%b1%db%b6/
چه عالی.
چقدر ارزشمند.
ممنونم ازتون 😍😍😍😍😍😍
مبینا جان از نوشته ات خیلی لذت بردم .
درود لیلا جان.
خوشحالم که متن دوست داشتی.
ممنونم ازت دوست مهربونم.