مدتها بود که منتظر روزی بودم تا با اعتماد به نفسی تازه در زمینهای که از دوران نوجوانی علاقۀ من است حرفی برای گفتن داشته باشم. تا آن روز هنوز راه زیادی مانده. اما این مقاله نخستین گامها(یا شاید پیشگامها)ی من در این عرصه است و بیشک بدون خطا نیست.
ادبیات گمانهزن دریاست و هرگز نمیتوان تمام زیر و بم آن را در یک مقاله گنجاند.
از این روی هر آنچه تا به حال آموختهام یا در پس جستجو و کنجکاوی کشف کردهام را در قالب مقالاتی به تحریر درمیآورم و به مرور اصلاحات و تغییراتی در این مقالات خواهم داشت تا نتیجه بیشتر مورد رضایت باشد.
با آگاهی نسبت به این امر که هنوز دانستههایم به بسیاری از نکات نرسیده و اعتراف میکنم مطالعاتم در مقابل دوستان صاحبنظر کمتر است، به خود جرئت دادم تا بیایم و صدایی باشم تا ادبیات گمانهزن در ذهن قصهپرداز و قصهدوست ایرانیان جایگاه ویژهتری پیدا کند.
باشد که در این راه به موفقیت برسم و از همراهی دوستداران این جلوۀ ادبیات داستانی بهرهمند شوم.
اگر کسی از آن نوع داستانهایی که ما دوست داریم بخوانیم نمینویسد، باید خودمان شروع به نوشتن چنین داستانهایی کنیم.
-از متن نامۀ سی.اس.لوئیس به جی.آر.آر.تالکین
ادبیات داستانی دنیایی پویاست که در هر دهه همگام با پیشرفت جوامع، رشد خلاقیت و ذهن خیالپرداز ما دستخوش تغییر و تحول میشود.
عامل پیدایش هر مکتب ادبی، نوع نگرش ادیبان به شیوۀ زندگی و دنیای پیرامونشان است.
مشاهده، درک، تحلیل و توصیف هر شخص از وقایع پیرامونش متفاوت است و همین باعث میشود هرکدام از ما دنیا را از زاویه دید تازهای ببینیم. مشاهدۀ پدیدهها، قرار گرفتن در محدودیتها و تحمل رنجها ذهن ما را به سوی این پرسش هدایت میکند:
چه میشد اگر ….
و در پاسخ به این پرسش، سبکی نو وارد ادبیات داستانی جهان میشود به نام ادبیات گمانهزن.
این برگردان فارسی از اصطلاح speculative fiction که در سال ۱۳۸۲ توسط اعضای تیم آکادمی فانتزی ایجاد شد، صراحتاً منظور و مقصود را از تمام ژانرهای این سبک نمیرساند اما درحال حاضر بهترین تعبیری است که میتوان برای این اصطلاح به کار برد. در این شیوه از داستانگویی نویسنده با خیالپردازی خود گمانهایی را در جواب به همان پرسش اساسی: «چه میشد اگر؟» میزند که در نتیجۀ آن، واقعه یا جهانی خلق میشود که معمولاً در بستری دور از واقعیتِ ملموس شکل گرفته.
نخستین بار در سال ۱۸۸۹ از این اصطلاح استفاده شد و این سبک از ادبیات از دهه ۵۰ میلادی راهش را به جامعه کتابهای چاپی باز کرده. پیش از آن تنها به صورت داستانهای کوتاه تحت عنوان weird thrills در مجلات و روزنامهها به چاپ میرسید.
اما چه نوع داستانهایی را میتوان در سبک ادبیات گمانهزن به حساب آورد؟
باید به این نکته توجه داشته باشیم که دستهبندی در این ادبیات به تازگی صورت گرفته و در بسیاری از موارد، آثار میتوانند تلفیقی از تمام دستهها و زیرژانرها باشند.
ژانرهای مختلف ادبیات گمانهزن را در سه دسته کلی طبقه بندی میکنند (که البته هرکدام نیازمند مقالهای جداگانه برای معرفی است) :
علمی-تخیلی
فانتزی یا ادبیات خیالانگیز
وحشت-کاراگاهی
علمی_تخیلی:
برگردان از اصطلاح science fiction که از ترکیب کلمه علم (science) و داستان (fiction) است.
این ژانر یکی از گستردهترین سبکهای ادبیات گمانهزن است که خود به دو دستۀ کلی علمی-تخیلی سخت و علمی-تخیلی نرم تقسیم میشود.
هرکس اسم ایزاک آسیموف، آرتور.سی.کلارک یا رابرت آنسون هاینلاین را شنیده باشد بیدرنگ منظور از علمی-تخیلی را درمییابد. همانطور که به تعداد صاحب نظران ادبیات گمانهزن برای این سبک تعریف وجود دارد، برای ژانر علمی- تخیلی نیز چنین است.
در تعریفی متداول، در ژانر علمی-تخیلی نویسنده خیال، حدس و پیشبینی خود را از پیشرفت صنعت، تکنولوژی، علوم پایه، نجوم و ستارهشناسی در قالب داستانهایی که گاهی در بستر این دنیا رخ میدهد به تصویر میکشد و وقایعی را توصیف میکند که در حال حاضر برای ما بسیار دور و یا غیر ممکن است. در این ژانر هر واقعه باید توجیه علمی یا شبهعلمی داشته باشد.
دلیل تقسیمبندی این ژانر به دو دستۀ ذکر شده، بیشتر دغدغۀ اصلی نویسنده و هستۀ داستان است.
در علمی-تخیلی سخت، هستۀ اصلی داستان دربارۀ علم، تکنولوژی و تأثیرات آن بر جوامع است. در واقع تمرکز نویسنده روی علم است. حال آنکه در علمی-تخیلی نرم هستۀ اصلی را روابط بین فردی، سیاست، اقتصاد و مسائل انسانی و فلسفی تشکیل میدهد. پس نویسنده بر علم تمرکز چندانی ندارد.
نویسنده در نوشتن چنین داستانهایی از قالب خاصی برای پیادهکردن تصورات ذهنی خود استفاده نمیکند چون مانند تمام ژانرهای دیگر در ادبیات گمانهزن، نویسنده تنها کسی است که تعیین میکند چه وقایعی در جهانش امکانپذیر است. بنابراین به غیر از اصول کلی برای شکلگیری یک داستان منسجم، هیچ الگو و طرح از پیشآمادهای برای این سبک از داستاننویسی وجود ندارد. البته نمیتوان تاثیر دنیاسازی و جهانبینی نویسندگان گذشته را بر آثار بعدی درنظر نگرفت اما این مهم نباید زمینهساز خلق داستانهای تکراری و دست دهم! شود که با نگاهی گذرا به برخی آثار منتشر شدۀ قرن حاضر تعدد این نمونهها تأسفبرانگیز است.
با پیشرفت دانش بشر، مرز داستانهای علمی- تخیلی با واقعیت هم جابهجا میشود و امروزه بسیاری از داستانهایی که در دهه ۶۰ تحت عنوان علمی-تخیلی شناخته میشد به قفسۀ کتابهای تاریخی یا علمی راه یافته. پس زمان نوشته شدن آثار سهم مهمی در شناخته شدن آنها در این ژانر دارد. سفر به ماه و سیارههای دوردست، بیماریهای عجیب و هوش مصنوعی دیگر برای ما امری غیرعادی و عجیب نیست. اگر روایت داستانی این نوشتهها نبود چه بسا آثار ژولورن را در قفسه کتب دانستنیها میشد یافت!
تاریخنگاری و ترتیب انتشار آثار این ژانر بحثی بسیار گسترده دارد که در کتاب مرجع «پژوهشی در ادبیات و اندیشه علمی تخیلی»، نوشته شده توسط جناب محمد قصاع در دو جلد قطور قابل ارجاع است.
اما در یک نگاه بسیار کلی، به نظر میرسد از سال ۱۸۶۴ که ژول ورن کتاب سفر به مرکز زمین را منتشر کرد، این ژانر مورد توجه خوانندگان و داستاننویسها قرار گرفت. سالها بعد کارل چاپک در شناختهشدهترین اثر خود «کارخانۀ رباتسازی» نام ربات را به کار برد، و بدین ترتیب نقش بسیار مهمی در پدید آمدن کتابهایی با محوریت روباتها یا همزیستی انسان و ماشین ایفا کرد. بعد از او نویسندگان بیشتری به نوشتن داستانهایی در این سبک علاقه نشان داند. (البته در قرن ۱۷ قدمهای کوچکی را در این عرصه توسط نمایشنامهنویس فرانسوی سیرانو دو برژراک میتوان دید.)
نویسندگانی چون ایزاک آسیموف، آرتور سی.کلارک و رابرت آنسون هاینلاین از پیامآوران عصر طلایی داستانهای علمی-تخیلی هستند.
دیمون نایت، نویسنده و منتقد معروف دربارۀ آثار هاینلاین چنین میگوید:
توصیف یک نویسندۀ آرمانی علمی-تخیلی کار آسانی است. او نویسندهای با استعداد و خیالپرداز است که در زمینه علوم تجربی، اجتماعی و مهندسی آموزش دیده و تجارب وسیع و گوناگونی از آمیزش با مردم دارد. نه فقط با دانشمندان و مهندسان. بلکه با منشیها، وکلا، کارگران، آوازهخوانان، روزنامهنگاران، سیاستمداران، بازرگانان و …
مشکل اینجاست که هیچ آدم عاقلی حاضر نیست برای نوشتن داستان علمی-تخیلی این همه وقت را برای کسب این آگاهیها و تجارب تلف کند. اما هاین لاین صاحب این امتیازات است.
دو نمونه از انبوه آثار شناختهشدۀ این ژانر:
سهگانۀ بنیاد اثر ایزاک آسیموف با ترجمۀ حسین شهرابی از انتشارات تندیس (عمی-تخیلی سخت)
مجموعه رمانهای تلماسه اثر فرانک هربرت، با ترجمۀ سیدمهیار فروتنفر از انتشارات تندیس (علمی-تخیلی نرم)
(در مقالات بعدی به بررسی نمونههای بیشتر و تاثیری که این آثار روی ادبیات، فرهنگ و اندیشه عوام داشتند میپردازم.)
فانتزی:
در ادبیات گمانهزن آنچه مشهود است، تصویرسازی دنیایی متفاوت با دنیای واقعی است. این نکته را میتوان از اشتراکات تمام ژانرها و زیرژانرهای این ادبیات دانست.
حال اینکه واقعیت برای هر فرد چه معنایی دارد، خود مسبب دیدگاههای مختلفی است که برای این ژانر ارائه میشود.
در تعریفی دیگر از ادبیات گمانهزن، جهانسازی را یکی از عناصر مهم برای شناخت این سبک از ادبیات میدانند که به ویژه در ژانر فانتزی برجستهتر از سایرین است. بنابراین بدون شک ژانر فانتزی را میتوان به عنوان نمودی از ادبیات گمانهزن به حساب آورد. همانطور که پیش از این، تمام داستانهای خیالی بدون توجه به عناصر دخیل در آنها، فانتزی تلقی میشدند.
جادو و اشکال فراطبیعی و موجوداتی که در این دنیا ناموجودند (یا به چشم محدود ما دیده نمیشوند)، از عناصر مهم داستانهای فانتزی محسوب میشود.
در این سبک از داستان، قوانین دنیای ساخته و پرداختۀ نویسنده میتواند کاملاً با قوانین این جهان متفاوت باشد و هر واقعهای در قالب این قوانین امکانپذیر است. عناصر و وقایع در چهارچوب این قوانین معنا مییابند و شخصیتها با کمک این قوانین، در بستر محدودیتهایی که نویسنده ایجاد میکند و با کشف تواناییهای خود دست به خلق یک ماجرا میزنند. ماجرایی که در پسزمینۀ آن، نویسنده به توصیف جهان قصه میپردازد. بنابراین جهانِ نویسنده منطق خاص خود را دارد و عناصر باید از این منطق تبعیت کنند تا داستانی منسجم شکل بگیرد.
تعریفی که در کتاب تاریخچۀ ادبیات فانتزی آمده، تفاوت فانتزی را با علمی-تخیلی چنین عنوان میکند:
بدیهیترین ساختار فانتزی در ادبیات و هنر، وجود امری غیرممکن و توضیحناپذیر است. با چنین معیاری به شکل کلی میتوان داستان علمی را از داستان فانتزی جداکرد. زیرا مورد اول شاید با موارد غیرممکن سروکار داشته باشد لیکن همه چیز را توضیحپذیر در نظر میگیرد. ولی فانتزی در عوض توضیح، بیشتر ردههای هراسی به جا میگذارد که هردو ملاک را پوشش میدهد.
در مقدمهای که مراد فرهادپور در ترجمه کتاب درخت و برگ نوشتهاست، عبارت ادبیات تخیلی مدرن را به عنوان برگردان واژهٔ «فانتزی» میبینیم که آن را شیوهٔ جدیدی شمرده که با اثر موریس آغاز شدهاست.
نگرش های بسیاری درباره آثار فانتزی وجود دارد که تشریح آنان را در مقالهای دیگر خواهیم خواند.
اما آنچه که باعث شده ژانر فانتزی از سایر ژانرهای ادبیات گمانهزن متمایز باشد، استفاده از نمادها،نبرد خیر و شر و غالب بودن عنصر ادبی استعاره برای تشریح وقایع و توصیف شخصیتهای داستان است.
هر مکانی میتواند برای عنصر خیالپردازی بهکار آید؛ شاید این مکان مخفی باشد یا در جهان ظاهراً واقعی ما رخنه کرده باشد یا شاید کاملاً در دنیایی خیالی رخ بدهد. علاوه بر این، در آثار فانتزی گاهی قوانین طبیعی و فیزیکی طبق خواست نویسنده زیرپا گذاشته میشود تا استقلال جهان نو نمود پیدا کند و نبرد خیر و شر در بستری جدید به ثمر بنشیند.
تاریخ و داستانهای خیالپردازانه تجلیساز دوجهان موازی هستند
ادبیات فانتزی مدرن کمتر از دو قرن عمر دارد اما در تاریخ بشریت هرچه به عقبتر بنگریم میتوان ردپای آن را در اسطورهها و افسانههای کهن مثل گیلگمش و حتی اولین نوشتههای ثبتشده از انسان اولیه دید. انسان اولیه از آنجایی که با زبان قصه به برقراری ارتباط میپرداخت، هر حادثه و واقعهای را با خیال خود پرورش میداد و پیام خود را در قالب داستانی از شخصیتهایی که برای باد، آتش، سرما، گرسنگی و غیره میساخت به همنوعان خود منتقل میکرد. همین امر سبب شد در دورههای متوالی، این گونه از ادبیات بخش مهمی از نخستین فرهنگ های بشری را شکل دهد و سهم مهمی در اعتقادات و باور عوام داشته باشد.
اودیسۀ هومر، بئوولف، مهابهاراتا، هزارویک شب و حتی شاهنامه و افسانۀ شاه آرتور که در زیرگونۀ ادبیات حماسی قرار میگیرند، نمونههای مطرح و فاخر این حوزه از ادبیات داستانی هستند که به فانتزی والا شناخته میشوند.
وقایع این داستانها(خیالی) در چهارچوب یا قلمرو معینی رخ میدادند که محدوده و مرزهای آن با علایم زبانی و نشانههای ادبی خاص مشخص میشدند؛ عباراتی چون «یکی بود، یکی نبود» یا «روزی، روزگاری»، و همچنین بسیاری از شگردهای روایی که جملگی از زمرۀ همین نشانههای راهنما و علایم مرزیاند. البته ذکر این نکته بهجاست که مردم آن اعصار، بهخلاف ما، تا بدینحد آواره، رهگمکرده و «واقعگرا» نبودند. در آن زمان دره یا مغاکی ژرف، خیال را از واقعیت جدا نمیساخت و مردمان بهراحتی میتوانستند میان این دو قلمرو رفتوآمد کنند. برای گرفتن جواز عبور از مرز، عبارت، وِرد یا اشارهای خفیف کفایت میکرد، و چه بسا آدمی بیآنکه خود خواسته باشد پایش به سرزمین پریان کشیده میشد.
-مراد فرهادپور، مقدمه کتاب درخت و برگ
ماجراجوییهای قهرمانانی که با هیولاهای مرگبار مبارزه میکنند و یا سرزمینهایی را کشف میکنند که ذهن خواننده را همگام با خود به تماشای مناظر و وقایع میبرند. و این همراهی چنان عمیق است که خیالی بودن شخصیتهایی مانند رستم یا هرکول را به سختی میتوان باور کرد.
تاریخ به افسانه بدل میشود و افسانه به اسطوره
-ارباب حلقهها نوشتۀ جی.آر.آر.تالکین
با توجه به این نکات، این ژانر از ادبیات گمانهزن پیوستگی انکارناپذیری با تاریخ بشریت دارد. بشری که از ابتدای خلقت، جهان را با قصهها آموخت.
عدهای بر این باورند که ادبیات خیالپردازی مدرن با رمانهایی مانند شاهدخت و گوبلین و فانتاستیس اثر جورج مک دونالد آغاز شده که با نگاهی دقیقتر میتوان رمان دوم را فانتزی بزرگسال دانست.
مکدونالد و داستان هایش الگوی بسیاری از نویسندگان معاصر و پس از او شدند. حتی جی.آر.آر.تالکین و سی.اس.لوئیس از او تأثیر گرفتند. حال آنکه این دو نویسنده از بزرگان و سرشناسان اسطورهشناسی و ادبیات فانتزی معاصر (دهه۵۰ میلادی) هستند.
بعد از مک دونالد، ویلیام موریس چهرۀ مطرح در این ژانر شناخته میشود. شاعری بزرگ که حتی چندین رمان در اواخر قرن ۱۹ از او به جای مانده. از جمله رمان چاهی در انتهای جهان.
با این حال این ژانر از ادبیات با فراز و فرودهایی از تعداد خوانندگان روبهرو شد. که بیشک یکی از دلایل آن در دهۀ ۴۰ و ۵۰ ، التهابات برخواسته از مشکلات صنعت چاپ و کمبود کاغذ در دوران جنگ جهانی اول بود. پس از آن، سختگیری غیرمنطقی برخی مجلات برای چاپ این آثار را هم نمیتوان نادیده گرفت.
آثار ادوارد پلانکت (لرد دانسنی) را نقطۀ آغازی بر محبوبیت این ژانر میدانند. طوری که بسیاری از نویسندگان جریان رئال (واقعی) ادبیات هم به این ژانر علاقهمند شدند. از جمله اچ.رایدر.هاگارد، ادگار رایس بروز و تنی چند که بنیانگذاران زیرگونۀ یوتوپیا یا همان آرمانشهر شدند.(که اکنون در دسته ادبیات علمی-تخیلی قرار میگیرد)
آنچه باعث شد این ژانر در دهه ۶۰ وارد دستهبندی اصلی ادبیات داستانی شود، اصالت نثر و محبوبیت داستان هابیت و ارباب حلقهها اثر پروفسور جی.آر.آر.تالکین بود و بعد از او پروفسور سی.اس.لوئیس با اثر به یادماندنی خود «وقایعنگار نارنیا» و اورسلا لوگویین با کتاب «دریا–زمین»، جایگاه این ژانر را در ادبیات داستانی جهان محکم کردند.
در قرن نوزده و بیست محبوبیت و تأثیرگذاری این سبک از ادبیات داستانی چنان بود که مجموعه داستانهای هری پاتر نوشتۀ جی.کی. رولینگ به شهرتی باورنکردنی رسید. به طوری که هری پاتر هنوز هم در صدر کتابهای پرفروش جهان است.
ژانر وحشت-کاراگاهی:
یکی از سختترین کارها برای یک کارشناس یا منتقد، جداکردن ژانرهای مختلف داستانهای گمانهزن بر اساس عناصر و هستۀ داستانی در دسته بندیهای عنوان شده است.
به زعم من یکی از قدیمیترین شیوههای داستانگویی، درکنار داستانهای فانتزی، با قصههایی شروع شد که حس هراس را در ما بیدار میکرد. با به یادآوری این صحنه شما هم با من موافق خواهید بود:
در سفرهای دوستانه که شب هنگام همگی دور آتش جمع میشویم. در سایه و روشنایی برآمده از شعلههای آتش، یک نفر به عنوان قصهگو تاریکیهای روح و ترسهای تلمبار شده از دوران کودکیمان را در روایتی جاری و زنده میکند و خواب را از چشمان ما میگیرد.
این ژانر در ادبیات گمانهزن با وجود استقلال کامل، گاهی از عناصر علمی-تخیلی و فانتزی را در خود جا میدهد.
به عنوان مثال دریکی از آثار شناخته شدۀ این ژانر، فرانکن اشتاین اثر مری شلی، وجود شخصیت پزشک دیوانه یکی از عناصر مهم در ادبیات علمی-تخیلی است. یا در داستان اشباح به قلم مونتاگ رودز جیمز، موجودات ماوراءالطبیعه را میتوان عنصری از ادبیات فانتزی دانست.
از آنجا که من در این ژانر از ادبیات گمانهزن مطالعه و تجسس کمتری داشتم، برای شناخت بیشتر و مطالعه نمونههای خوب دعوت میکنم مقاله زیر را مطالعه کنید:
تاثیر ادبیات گمانهزن بر روند پیشرفت هنر هشتم
با افزایش محبوبیت و شهرت داستانهایی چون، آلیس در سرزمین عجایب، قصههای پریان(اثر برادران گریم)، اودیسه فضایی و… فیلمسازان نیز پا به عرصۀ خلق آثاری بر پایۀ داستانهای خیالی گذاشتند و آثار سینمایی بیشماری بر اساس آثار مکتوب ساخته شد. در طی همین فراگیری، فیلمنامهنویسی هم در کنار نمایشنامهنویسی، شعر، رمان و داستان کوتاه به حوزه ادبیات گمانهزن راه یافت.
اما آن تاثیری که این ادبیات بر پیشرفت عرصۀ فیلمسازی گذاشت، قویتر شدن جلوههای ویژه بود. شاید در جهت تلاش فیلمسازان برای به تصویرکشیدن آن توصیفاتی که نویسندگان آثار فانتزی برای شرح جهان مستقلشان استفاده کردند.
تلاشی با این هدف که توصیفات خلق شده به تجربۀ بصری بیننده نزدیکتر باشد و ارتباطی بین آنچه که از خواندن تشبیهات متن مکتوب در خیال شکل میگیرد و صحنههایی که با چشم بتوان دید ایجاد کند.
اما بحث مهم اینجاست که هیچ روایت، تصویر، نگاشت و مدلی نمیتواند واقعیت منبع و آنچه را در خیال خالق یا خواننده رخ داده، به طور کامل بهتصویر بکشد.حال محدودیتهایی که فیلمنامه در مقابل رمان دارد را در نظر بگیرید، از این رو معمولاً آثار سینمایی با آثار مکتوب خود تفاوتهایی در زمانبندی وقایع و حتی شخصیتها و روایت خواهند داشت.
آیا ادبیات گمانهزن به دستۀ ادبیات کودکان تعلق دارد؟
درست است که خیالپردازی در کودکان و نوجوانان بسیار قویتر و تاثیرگذارتر است تا بزرگسالان و همین موضوع سبب شده تا ذهنیت غالب مردم و بعضی ناشران این طور باشد که این ژانر را در حوزه ادبیات کودک و نوجوان جای دهند، حتی رمان بلند و سنگینی مثل تلماسه، ارباب حلقهها و یا نغمۀ آتش و یخ!
اما باید درنظر داشت که این حوزه از ادبیات داستانی آنقدر وسیع است که دستهبندی سنی، در خود این ژانر شکل میگیرد و نمیتوان به طور کلی ادبیات گمانهزن را زیرشاخۀ ادبیات کودک و نوجوان دانست.
اوضاع و احوال ادبیاتگمانه زن در کشور ما
متاسفانه با وجود بسترهای غنی داستانی و اسطورههای متعدد کشورمان، به نظر میرسد ما در این سبک از ادبیات داستانی ضعفهای بسیاری داریم. البته با تلاشهایی که از گروههای خودجوش طرفداران ژانرهای مختلف ادبیات گمانهزن و مترجمان برای هرچه بیشتر شناخته شدن این ژانرها انجام شده، میتوان گفت آنقدرها هم اوضاعمان بد نیست. اما با یک بررسی کلی میتوان دید آثار نویسندگان ایرانی این سبک از ادبیات داستانی در مقابل آثار ترجمه شده به یقین آنقدر محدود است که شمارش آن به انگشتان دست میرسد. بنابراین نباید کم کاری نویسندگان را بر دوش کم خواننده بودن این سبک داستانها و جای خالیشان در سبد مطالعاتی مردم دانست.
همان آثار هم به گفتۀ منتقدان جایزه ادبی نوفه از نظر داستانپردازی و اصول اولیه ادبیات گمانهزن، جای کار دارند. خواننده ایرانی ادبیات گمانهزن بیشتر به ادبیات فانتزی غرب تمایل دارد و از این رو نویسنده ایرانی ادبیات گمانهزن بیشتر به نوشتن در ژانر علمی-تخیلی راغب است. در نتیجه داستاننویسان ایرانی در ژانر علمی-تخیلی نسبت به فانتزی پیشرفت بیشتری داشتهاند.
در انتها به معرفی سه اثر از میان تعداد کثیری از آثار ادبیات فانتزی میپردازم:
مجموعه داستانهای وقایعنگاری نارنیا اثر سی.اس.لوئیس، ترجمۀ امید اقتداری و منوچهرکریمزاده، انتشارات کیمیا
سیلماریلیون اثر جی.آر.آر.تالکین، ترجمۀ رضا علیزاده، انتشارات روزنه
بارانزاد اثر ضحی کاظمی، انتشارات تندیس
در مقاله بعدی به بررسی جزئیات بیشتری درباره ژانرهای ادبیات گمانهزن میپردازم و ایدههایی را برای نوشتن داستانهایی در این سبک با شما به اشتراک میگذارم.
9 پاسخ
خسته نباشی اریاجان… من از مقالت لذت بردم. هرچند باید برگردم و یادداشتبرداری کنم که بودن شک مجدد کامنت خواهم گذاشت.
من عاشق نحوۀ شکلگیری ادبیات گمانهزن شدم؛ چه میشد اگر :))))
فکر کنم من تابهالان با بیشتر نویسندههای گمانهزن قهر بودم. چرا جز تعداد انگشتشماری مابقی برایم ناآشنا بود؟ واقعا زشت است. (خطاب به خودم) نه باید بگردم و دونهبهدونه اینها رو یادداشت کنم. آخآخ یاد کتاب «سیرسه» از «مدلین میلر» افتادم. البته که در ترجمه به این اسم درآمده. انصافا کتاب خوشخوان و جذابیه. در دستهبندیهای این ژانر حسابی دوستداشتنی هم هست.
منتظر معرفیها و مقالههای بعدی هستم اریاجان
سلام دوست عزیز خودم
ممنون از همراهی همیشگی تو
تعداد نویسندههای این ژانر خوشبختانه یا متاسفانه خیلی زیاده. من فکر میکنم باید درباره این که چه آثاری ارزش خوندن داره یک صحبت مفصلی بشه.
البته که هر داستانی ارزش داره یکبار خونده بشه و طرفداران خاص خودش رو داشته باشه. بنابراین نمیشود انتظار داشت که بتوانیم همه آثار را بخوانیم.
یک مقاله جامع و کامل
دست مریزاد خانوم ایمانی
لذت بردم
زنده باشید آقای انیس بزرگوار
چقدر خوشحال شدم از دیدن کامنت شما.
ممنون از این انرژی مثبت. کمکم میکنه برای کارهای بعدی انگیزه بگیرم🙏
سلام
دنیای ادبیات گمانهزن رو خوب خلاصه کردهاید.
اورسولا لو گوین، از اعاظم علمی تخیلی، مقدمه جالبی روی کتاب “دست چپ تاریکی”اش داره که توضیحی مختصر بر همون “چه میشد اگر” هست.
مننسخه دیجیتالش رو جایی ندیدم، برای همین از روی کتاب چاپی ترجمه کردم و گذاشتمش رو سایت “فضای استعاره”.
نمیدونم میشه تو متن پیام لینک گذاشت یا نه، میگذارم تو فیلد “وب سایت”
پاینده باشید
سلام آقای سپهرام گرامی
بسیاربسیار خوشحال شدم از دیدن کامنت شما. باعث افتخار منه دوستانی مثل شما نوشتههای این سایت رو بخونن.
سایت معرکهای دارید. “فضای استعاره” قطعاً یکی از سایتهایی خواهد بود که این روزها بیشتر بهش سر میزنم.
ممنون از راهنماییتون و محتواهای خوبی که میگذارید. 🌷
درود بر شما خانم ایمانی بزرگوار
مقاله روان و خوبی در مورد ادبیان گمانه زن نوشتید
امروز که در کلاس شما و خانم ظریفیان بودم و صحبت هایی در این زمینه شد کنجکاو شدم که در این زمینه در گوگل سرچی بزنم و در این مورد مطالعه کنم .به مقالات و نوشته های زیادی برخوردم
جایی از استاد داستان های گمانه زن 《مارگارت آتود》 خواندم که درباره چگونگی خلق آثار گمانه زن
چنین می نویسد.
۱ از جامعه کنونی ایده بگیرید از احتمالات که به وقوع نپیوسته اند
۲. ادراک علت و معلولی را در خود تقویت کنید. از طریق چی می شد اگرهایی که نیروی محرکه داستان گمانه زن هستند۳
. برندگان و بازماندگان جهان خود را مشخص کنید
آرمان شهرها ، جهانی را به تصویر می کشند که بهتر از جهان کنونی ما است .
۴. تحقیق کنید
قوانین جدیدی برای دنیای خیالی خودتان بسازید، خلق این قوانین به تحقیق و تفکر کافی نیاز دارد
…
ممنون از این مقاله مفید و ارزشمند