“شک یعنی اشتهای خرد بر دانستن بیشاز اکنون.”
این جمله را امروز از حسام ایپَکچی در پادکست انسانک شنیدم.
به عنوان آخرین اپیزود سال ۹۹، حرفهایش مثل همیشه و کمابیش عمیقتر بود. میگفت: شَک مهربان نیست. وقتی بیاید خانمان سوز است. نمیتوانی در مقابلش بایستی. باید به او احترام بگذاری. آنوقت تو را به حکمت میرساند.
احترام به شک!
به این فکر میکنم که یک اعتراف کوچک میتواند آدم را از قید توهمِ آبروریزی رها کند. ذهن، ذرهبین میاندازد روی چیزهایی که از آن میترسد، تا بیش از اندازه بزرگ دیده شوند.
مثلا همینکه من شک دارم ماندگار شدن در ذهن دیگران، معنای ابدیت باشد. و شک دارم به اینکه نوشتن برای زنده ماندن کافی باشد.
شده تا به حال قلبتان به حدی از مچالهشدن برسد که احساس کنید آسمان سقفی است درحال فروریختن روی سرتان؟
انگار یک جانور تیغدار، درون شما درحال بلعیدن شماست.
قضیه این است که من نمیدانم از آخرینباری که با یک دوست، درباره عمیقترین احساس روحیام صحبت کردم، چقدر میگذرد! یادم نمیآید آخرین حرفی که از حال و هوای قلبم گفتم کی بود. به چه کسی بود؟
نمیدانم او هنوز چیزی از من یادش مانده؟
یا خودِ من. چقدر حرفهای برآمده از روح دیگران برایم مهم است؟ زمانی که ناخودآگاه اسرار قلبشان شعله میکشد و از اعماق به سطح میآید تا بیان شود برای سبک شدن. چقدر از آن حرفها را بهیاد دارم؟
داستان ما آدمها چقدر زود فراموش میشود، وقتی ماندگاری را محدود به اذهان آنچه فانی است بدانیم.
من میدانم درخت زبانگنجشک حیاط و درخت انجیر باغچهی خانهٔ قدیمی، مرا بیشتر از هر دوستی به یاد خواهند سپرد.
من ایمان دارم آن کبوتری که درمانش کردم و بال زد و رفت، مرا بیشتر به یاد دارد. چون هر روز بالای خانه پرواز میکند. روی پشتبام خانهٔ همسایه مینشیند و به خياط ما خیره میشود.
داستانی بود از دخترکی ساکن جهان زیرین که با دیدن خورشید حافظهاش را از دست داد. حتی خودش را از یاد برد. امروز که برای اولین بار در این هفته توانستم خورشید غروب را بیرون از پردهی ابرها ببینم یاد او افتادم.
هرچقدر هم کتاب در دنیا نوشته شود باز هم نمیشود از روی آنها انسانی کامل ساخت. نمیشود ماندگار شد.
حالا که شک به سراغم آمده، قطعا سوالهای بیشتری میسازم و به قول ست گاردین:
“باید به دنبال سوالات باشید، نه پاسخها”
و شاید روزی به سوالی رسیدم تا به خود واژه ابدیت شک کنم.
8 پاسخ
عالی بود خیلی لذت بردم. پایانش رو خیلی دوست داشتم واقعا. موفق باشید.
ممنون اباصالح عزیز. خیلی خوشحال شدم که متن رو دوست داشتید. شما هم موفق و سلامت باشید 🌹🌹
کلامت خوب است ولی این بلندی کلام نه که به معنای وراجی باشد شاید در حوصله ی نگنجد.نظرت با فشردگی چیست؟
درود
ممنون که نظرتون رو گفتید و همراهی کردید.
من درحال حاضر تمرین نویسندگی میکنم و نیاز دارم به مرور در بحث ایجاز به مهارت برسم. ولی حتما به این موضوع نگاه جدیتری خواهم داشت.🙏🌷
خیلی جالب، تأثیرگذار و به فکر فرو برنده بود ✨
ممنون از همراهی شما😃🌷
شک و ایمان در نوشته شما جاری است. چه تقابل با شکوهی میان این دو مفهوم وجود دارد.
درود. ممنون از توجه شما آقای طاهری گرامی🌷