هدف را به عنوان اثر جانبی یک عادت به دست بیاور.
این یکیاز درسهای مهمیه که از کتاب عشق کافی نیست گرفتم.
البته تو دورههای مختلف مدرسه نویسندگی، شاهین کلانتری از این اصل زیاد صحبت کرده و به عنوان یک تکنیک برای افزایش بهرهوری به هنرجوها معرفی میکنه.
به عنوان مثال برای رسیدن به هدفی مثل مطالعۀ بیشتر و مؤثرتر، برای خودت یک عادتی مشخص کن که روزانه تعداد مشخصی خط از کتابی رو که دوست داری بخونی. در حالت تکمیلیتر این ترفند و با ادغام مبحث ریزعادتها که استفان گایز ازش صحبت کرده، باید همین عادت رو هم به کوچکترین شکل ممکن تعیین کرد. جوری که ذهن نسبت بهش مقاومتی نشون نده.
( هرطور نگاه میکنم، همه چیز زیر سر این ذهن موذیه)
با خوندن فصل ۲۴ و۲۵ کتاب به این نتیجه رسیدم:
جالبه که ما برای رسیدن به یک پله بالاتر از جایی که هستیم، باید با خودمون مبارزه کنیم! با طبیعتی که در ما نهادینه شده.
ذهن سعی داره از ما محافظت کنه. ما رو در یک نقطۀ امن نگه داره یعنی همینجا و همین لحظه، بدون صرف انرژی، در یک حالت پایدار. اما پیشرفت و تکامل گاهی اوقات برخلافِ خواستۀ زیستی عمل کردنه! یعنی ناپایدار شدن. بلندشدن و یکجا نموندن. حرکت کردن.
به نظرم اگر هم عوامل بیرونی برای رسیدن به خواستهمون به ما فشار زیادی وارد میکنند، یک دلیلش میتونه همسو شدن این عوامل با استراتژی ذهن برای حفاظت از جسم و انرژی ذخیره شده باشه و همینه که باعث ایجاد مقاومتی مضاعف میشه که نیاز به انرژی بیشتری برای مقابله داره. یعنی نیرو محرکهای بیشتر یا هماندازه و در خلاف جهت مقاومت درونی.
یکیاز این نیروهای درونی و استراتژی ذهن برای نگه داشتن ما تو حالت پایدار و بدون صرف انرژی زیاد، اسمش تنبلیه.
من برای اینکه بهتر بتونم با خودم کنار بیام ( چون گاهی به شکل غیرقابل باوری تنبل میشم)
تصور کردم که یک جونور خزنده درونم هست که تا میخوام کار جدید یا سختی رو شروع کنم شروع میکنه به خزیدن و پیچیدن بهم و فشار آوردن تا سر حد مرگ. جوری که از درد تسلیم میشم و برای اینکه بیشتر از این لهام نکنه از جام تکون نمیخورم.
یعنی باشه هرچی تو بگی خزنده جان!
بگذریم از اینکه شرایط قرنطینه باعث شده خزندۀ درون خیلی از ما تبدیل به اژدها بشه.و اژدها هم همیشه به دنبال تصاحب گنجه و ما هم که همگی گنجینهای درونی داریم.
پس یک حماسهآفرینی لازمه تا این اژدها سرنگون بشه. (جا داره عرض ارادتی کنم به ساحت معظم جناب اسماگ ویرانگر!)
شخص شخیص اِسماگ ویرانگر (smauge the defiler)
اما من اخیراً به یکسری ترفند رسیدم که میتونه این خزنده رو رام کنه. چرا میگم رام؟ چرا نباید نابودش کرد؟ چون هر تمایلی به دلیلی وجود داره و باید در جای درست ازش استفاده بشه. حتی تمایلی مثل تنبلی!
برای به بند کشیدن اژدها باید در قدم اول اژدهات رو بشناسی و خودت رو در مقابل آتش و نگاه حیلهگرش محفوظ نگهداری. در واقع برای خودت زره و پوشش مناسبی بسازی که تو رو ایمن نگه داره.
- یک جایی رو مشخص کن که اونجا بیشتر از هرجایی تمرکز داری. تو یک گوشه از خونه یا اتاق شخصی یا حتی انباری ته باغ پدربزرگ که شبها میشه محل دورهمی ارواح خبیثه! مهم اینه که اونجا هیچکس و هیچ چیز حواس تو رو از کارت پرت نکنه.
یه پیشنهاد جالب:
این کار میتونه به سادگی این چند مرحله باشه:
نشستن پشت میز
گذاشتن هندزفری تو گوش
پخش موسیقی مناسب (جوری که روحت رو ریشریش نکنه و وسطش توی توهمات ماورایی غرق نشی. مثل موسیقی کلاسیک)
بلندکردن صدای موسیقی تا حد مجاز و طبیعی
چسبیدن به کار تا تموم شدن آهنگ
از اونجایی که خزنده داریم تا خزنده، بعضی از اژدهایان شجرهشون برمیگرده به مارها و خوب همه میدونیم مارها توانایی طلسم کردن دارند. (وگرنه ما الان داشتیم تو بهشت سیبمون رو میخوردیم.) نباید نگاه و وسوسههای این اژدها ما رو طلسم کنه.
گفتن این جملات نمونههای ملموسی از نحوۀ طلسم شدن ما توسط این اژدها هستند:
الان حالش رو ندارم…
بذار ساعت بشه ۳:۳۰ هنوز دو دقیقه مونده…
این یدونه پست رو ببینم دیگه میرم سر کارم…
۵ دقیقه دیگه…
حالا هنوز وقت هست…
و…
و اما قدم بعدی، مبارزه با این طلسمه:
یک شوالیه رو از سلاح رزمش میشناسند. بدون سلاح نمیشه حتی پشه کُشت چه برسه به اژدهایی که یک عمر درونمون پروار شده!
- این سلاح و ادوات جنگی میتونه همین ریزعادتهایی باشه که هرجا و هرزمانی قابلیت اجرایی شدن دارند. با این سلاح آتش اژدها رو به سمت خودش برمیگردونیم و طللسمش رو علیه خودش به کار میگیریم.
مثلاً:
در جواب:
- الان حالش رو ندارم
میگیم:
- دو خط که چیزی نیست.
در جواب:
- بذار ساعت بشه ۳:۳۰ هنوز دو دقیقه مونده
میگیم:
- تو این دو دقیقه ۵تا درازنشستم رو برم.
برای طلسم:
- یدونه پست رو ببینم میرم سر کارم( آخ آخ . این از اوناییه که خیلیا ازش جون سالم به در نبردند)
ضدطلسم:
- بذار همین الان دو خط بنویسم بعد میرم چک میکنم دوباره.
و همچنین:
- ه دقیقه دیگه…
چارهاش میتونه این باشه:
- الان انجامش میدم. ۵ دقیقه دیگه تخت میخوابم.
و اما:
- حالا هنوز وقت هست
میتونه این باشه:
- الان خیلی دیره.
شاید این تکنیکها برای بعضی مواقع کارساز نباشه. در اینجا از شما دوستانم دست یاری میطلبم تا روشهای خودتون رو به عنوان پادزهر اینجور جملات به اشتراک بگذارید.
این مطلب ادامه دارد…
درود چه تمثیل جالبی بود تشبیه تنبلی به اژدهای درون که هر موقع می خوایم کاری روشروع کنیم میپیچه به ما و نمیزاره
من در مورد باشگاه رفتن روزهایی که خستم یا حس میکنم انگیزه کمی دارم زودتر خودم رو به باشگاه میرسونم قرار گرفتن توی جو باشگاه باعث میشه که انگیزه بیشتری داشته باشم و یه جورایی انگار خون توی بدنم شروع میکنه به جریان بیشتر یه اهنگ از اهنگ های رمیکس مربی من بیشتر پادکست شماره چهار و پنجش رو با هدفون پلی میکنم و دیگه میفتم بجون دمبل و هالتر و کلافشون میکنم
دورد بر شما
این تکنیک خوبیه. اینکه زودتر بریم سر اون کار
موفق باشید همیشه.