اگر از قفلشدن روبهروی صفحه سفید کاغذ یا سیستم خود خسته شدهاید، یا اگر زمانهایی که میخواهید چیزی بنویسید، مثل ماهیهای کارتون «در جستجوی نمو» در آخرین صحنهاش، به این سوال میرسید که: «خب، حالا چی؟» این یادداشت حلال مشکل شما خواهد بود. گرچه در آخر به خودتان بستگی دارد که بخواهید به ترتیب مواردی را که میگویم عملی کنید یا ترکیبی بزنید یا کلا خارج از چهارچوب پیش بروید. در هر حال در این یادداشت میخواهم به جای ماهی، ماهیگیری یادتان بدهم. حالا میخواهید کوسه شکار کنید یا دلقک ماهی. وقتی بدانید که چگونه همیشه ایده برای نوشتن داشته باشید؛ یا ایده بسازید، کار شروع نوشتن برایتان اندکی راحتتر میشود.
باید همیشه ایده برای نوشتن داشته باشیم؟
درست است. یاددادن ماهیگیری قرار نیست به راحتی آب خوردن باشد. فکرنکنید راهکار را قلمبه کف دستتان میگذارم. باید اول علتها را جویا شویم تا اهمیت کار برایمان ملزم شود. وگرنه این مقاله هم میشود مثل چند ده مقاله دیگری که خواندهاید و به هیچکدام عمل نکردهاید و همچنان به صفحه سفید خیره شدهاید تا فرجی شود یا برای فرار از بیایدهگی! دست به دامان اینستاگرام و گربههای رقصان شدهاید! (دستتان رو شد. نه؟!)
بیایید یکی از روزهایی که تصمیم داشتیم چیزی بنویسیم را بهخاطر بیاوریم. بیشتر مواقع وقتی بدانیم قرار است نوشتن چطور به ما کمک کند و در پایان یک روز نوشتاری چه دستاوردی داشته باشیم کار ایده یافتن و کار کردن روی آن آسانتر میشود. ممکن است روزی برای مقالهای نصفهنیمه نیاز به تمرین نوشتاری داشته باشید. یا شاید داستانی در دست نوشتن دارید که برای پروردن صحنههایی از آن نیاز دارید طوفان فکری راه بیاندازید. البته بگذریم از اینکه خود داستاننویسی محفلی برای گردهمایی ایدههاست. شاید هم این روز نوشتاری قرار است تنها برای حال خوب یا گرم شدن دستتان به نوشتن شروع شده باشد. در هر صورت وقتی تصمیم به نوشتن میگیریم مغزمان اولین واکنشش این است که بپرسد: درباره چی بنویسم؟
برای اینکه ذهنتان آرام شود و در دریای انتخابها نیفتید، بیایید چیزهایی که میشود نوشتن را با آنها شروع کرد بررسی کنیم. شروع نوشتن را به دو شکل در نظر میگیریم:
داخل چهارچوب و خارج از چهارچوب
شروع نوشتن اگر بخواهد در دسته داخل چهارچوب باشد نیاز به موضوع، ساختار و اندازه دارد. مثلا میخواهید روی داستان، شعر، مقاله، پست اینستاگرام، توییتر و… کار کنید. کار رکدن روی هرکدام از این موارد میتواند به اندازه یک جمله تا چندین صفحه طولانی شود. شاید موضوعی دارید که میخواهید درباره آن بداههپردازی کنید. یا ساختاری هست که میخواهید در نهایت متن خودتان را در آن غالب بسازید.
اگر بخواهید خارج از چهارچوب نوشتن را شروع کنید تنها یک جرقه هم کافیست. این جرقه میتواند احوالات و احساساتتان باشد، میتواند حرفهایی را شامل شود که از غریبه یا نزدیکان شنیدهاید و ذهنتان را مشغول کرده، ممکن است برای جمعشدن فکرتان و ارزیابی تصمیمی مهم نیاز به برونریزی افکار داشته باشید و این شیوه از نوشتن را بهترین روش برای تخلیه ذهنتان بدانید. به این شکل از نوشتن میتوان اسمهای دیگری هم داد: آزادنویسی، شلختهنویسی، هذیاننویسی و… نوشتاردرمانی و نوشتن صفحات صبحگاهی را هم میتوان در این دسته جا داد.
نکته مهم در هر دوی این نوشتنها «هدف» داشتن آنهاست. در نوع اول میخواهیم ذهنمان و قلممان را گرم و متمرکز کنیم. میخواهیم خلاقیت خود را به کار بیاندازیم. در نوع دوم بیشتر میخواهیم ذهنمان را آزاد کنیم، میخواهیم دستمان را به نوشتن گرم کنیم، میخواهیم افکارمان را جمع کنیم یا حالمان را بهبود ببخشیم.
وقتی بدانیم چرا میخواهیم بنویسیم، به ذهنمان جهت میدهیم تا هرجا ایده برای نوشتن بود آن را دریافت کند و شروع نوشتن آسان شود.
پیشنهاد مطالعه: خلاقیت با کلمهبازی
ایده چه فرقی با جرقه دارد؟
در بخش بالا از جرقه گفتم. اصلا جرقه چیست؟ مگر میخواهیم آتشبازی کنیم؟ ماجرا این است که ما همیشه تعاریف را برای خودمان مخلوط میکنیم. وقتی با جزئیات بیشتر به مسائل نگاه کنیم میفهمیم که قبل از شروع هر کاری آمادگیهایی لازم است. اگر ایده را یک کبریت روشن بدانیم که قرار است آتشی به پا کند، جرقه همان اصطحکاکی است که منجر به روشن شدن اولین کبریت کوچک میشود. ندانستن تفاوت ایده و جرقه زمانی مشکلساز میشود که ما با دیدن منظرهای یا شنیدن گفتگویی فکر میکنیم ایده برای نوشتن یافتهایم. میرویم پشت میز کار و همانطور که آن منظره یا آن گفتگو در ذهنمان پخش میشود، باز هم قفل میشویم و نمیدانیم چطور شروع کنیم. اصلا چه بنویسیم؟ تعریف کنیم چه شد و چه دیدیم و شنیدیم؟ حتی اگر این کار را هم بکنیم چه محصولی از این (ایده) ساخته شده؟
چطور ایده را از جرقه تشخیص دهیم:
بگذارید با یک راهکار ساده این مسئله را برایتان روشن کنم. تمام دریافتیهای حسی ما از محیط اطرافمان، احساسات، مناظر، بوها، صداها، مزهها، برخوردها، واکنشها و ترکیب تمام اینها با همدیگر یا مجموعهای از تمام این دریافتیهای اولیه را جرقه میدانیم.
پس بعد از این اگر گربهی عجیبی دیدید، جمله خاصی خواندید، بوی عجیبی یا گفتگوی جالبی توجهتان را جلب کرد، تمام این موارد را جرقههایی بدانید که میتوانند ایدهای را روشن کنند.
چطور از جرقهها ایده برای نوشتن بسازیم؟
یک کارخانه تولید لباس را در نظر بگیرید. ممکن است این کارخانه از نخهای مصنوعی استفاده کند که به صورت آماده، از قبل تولید شدهاند. یا خود کارخانه از پنبههایی مرغوب نخهایی درست کند و بعد آنها را تبدیل به لباس کند. در این مثال نخ همان ایده ماست که میخواهیم از آن داستان یا متنی ببافیم. گاهی جرقهها (پنبهها) باید ریسیده شوند و با وصل شدن و تابیده شدن به یکدیگر، تبدیل به ایدههایی (نخها) شوند که میتوانیم بگوییم چیزی برای نوشتن به ما میدهند. اگر ایدهها از قبل آماده باشند و بخواهیم فقط از آنها استفاده کنیم هم میتوانیم همیشه چیزی برای نوشتن داشته باشیم.(در ادامه راجع به این موضوع صحبت میکنم.)
برای ایدهسازی از جرقهها به سوالها احتیاج داریم. سوالها مانند اتصالاتی از جنس معنا، جرقهها را کنار هم نگه میدارد و به آنها ساختار میدهد. مثلا تصور کنید دریافتیهای امروزتان برای شما چنین جرقههایی ساخته: گربههای سخنگو، دعوای دو خانم سر خریدن پیراهن، خبر بالا رفتن قیمتها. در کارخانهی ایدهسازی این جرقهها را با روابط علت و معلولی برآمده از سوالهایی که میسازیم به هم مرتبط میکنیم:
اگر گربهها میتوانستند حرف بزنند دربارهی چه چیزهایی صحبت میکردند؟ اگر به جای این دو زن دو گربه میخواستند دعوا کنند سر چه چیزی دعوا میکردند و دعوایشان چگونه بود؟ چه میشد اگر در دنیای گربهها هم قیمتها بالا میرفت؟ اصلا دنیای گربهها چهجور جایی است؟
در ذهنتان ریسمانی شکل گرفته مگر نه؟ این همان ایدهای است که دارد کمکم جان میگیرد. وقتی فرق بین جرقه و ایده را تشخیص میدهید آنوقت میتوانید خودتان دست به کار شوید و از هرآنچه در اطرافتان میبینید استفاده کنید. در کارخانه ایدهپردازی میتوانید همیشه ایده برای نوشتن بسازید.
توصیه: دفترچه کوچکی داشته باشید تا این جرقهها را جمعآوری کنید و زمانی که به آنها نیاز پیدا میکنید مانند مادربزرگها بنشینید به بافتن ایدهها و از ایدهها نوشتههایی خلق کنید که دلتان را گرم میکند.
اما برویم سراغ چندتا میانبر:
هر روز بنویسیم تا همیشه ایده برای نوشتن داشته باشیم
حتما شنیدهاید که نویسندگی زمانی به ثمر مینشیند که استمرار داشته باشیم. وقتی هر روز به نوعی با نوشتن درگیر باشیم به مرور ذهنمان برای داشتن ایده برای نوشتن و ایدهسازی آماده و هوشیار میشود. در واقع این هر روز نوشتن خودش نیرو محرکهای است که باعث میشود هر روز چیزی برای نوشتن داشته باشیم. اگر هر روز بنویسید، به مرور در روزهای بعدی چیزهای بیشتری برای نوشتن خواهید داشت. میتوانید خارج از چهارچوب بنویسید. یا از توصیه جولیا کامرون بهره ببرید که میگوید هر روز صبح سه صفحه آزادانه افکار و احساساتتان را روی کاغذ بیاورید. یادتان باشد در این حالت، نگذارید کمیت شما را گول بزند. حتی نوشتن سه خط، موتور نوشتاری شما را راه میاندازد. مهم این است که زنجیره هرروزنویسی را قطع نکنید.
پیشنهاد مطالعه: چگونه در مسیر نویسندگی استمرار داشته باشیم
جزئیات را دریابید تا ایده برای نوشتن داشته باشید
اگر تجربه این را داشتید که در یک مهمانی کسلکننده حضور داشته باشید، لذت غرق شدن در کوچکترین جزئیات را درک میکنید. این لذت را میتوان شب قبل از امتحان هم تجربه کرد که طرح روی فرش زیر پا و ترکهای درودیوار برایمان معنا و رنگ و لعابی جذاب پیدا میکنند. برای پرداختن به جزئیات لازم نیست حتما یک واقعه یا چیزی پیچیده را در نظر بگیرید. میتوانید یک سیب از یخچال بیاورید و بگذارید جلوی چشمتان. مانند نقاشها که گاه سیب را سوژه میکنند، شما هم از این سوژه استفاده کنید برای نوشتن. از رنگش، از بافتی که به نظرتان میتواند داشته باشد، از بو و مزهاش. از دمایی که با گرفتنش در دستتان حس میکنید. حتی میتوانید عمیقتر شوید و درباره این بنویسید که چطور این میوه متولد شده. یا حتی بزنید به وادی فلسفه و علم و درباره تاثیر سیبها در پیشرفت بشریت و انسانیت بنویسید. اصلا همین الان ایدهای به ذهنم آمد که مستقیم تقدیمتان میکنم:
یک روز یک سیب تصمیم میگیرد درباره اصالت خاندانش اطلاعاتی پیدا کند…
سیبهایی هستند که همه چیز را تبدیل به آدم میکنند…
سیبی که تصمیم گرفت خودش آدم شود…
از بحث سیب که بگذریم، درک جزئیات و جزئینگاری عمق نوشتههای ما را بیشتر میکنند. حتما شما هم نقاشیهای دیجیتالی را دیدهاید که هرچقدر روی آنها بیشتر بزرگنمایی میشود، جزئیات بیشتری را نمایش میدهند. به نظر من که شگفتانگیز است. اینطور فکرنمیکنید؟
از نخهای آماده (ایدههای قدیمی) استفاده کنید
قبلتر درباره این گفتم که در کارخانه تولید لباس از نخهای آماده و مصنوعی هم استفاده میشود. در دنیای نوشتن این نخهای آماده همان داستانها، متنها، شعرها، ایدهها و موضوعاتی است که قبلا توسط دیگران نوشته شده. شما میتوانید با تغییراتی کوچک متنهایی تازه از آنها بنویسید. مثلا بیایید اینبار شنل قرمزی را دختری شرور درنظر بگیریم که میخواهد از پوست گرگها برای مادربزرگش که ملکه سرزمینشان است، پالتویی فاخر بسازد. یا بیایید آلیس را جاسوسی از دنیای خودمان بدانیم که برای پیداکردن منبع شربتها و کیکهای استثنایی سرزمین عجایب وارد آن جهان شده. اصلا بیایید داستان بر باد رفته را تغییر دهیم. چه میشد اگر اسکارلت اوهارا دوستش را رها میکرد تا بمیرد و با مرد رویاهایش ازدواج میکرد؟ اصلا بیایید اسکارلت را ببریم به آینده. اگر او در کمد لباسهایش را باز میکرد و وارد سال ۲۰۲۴ میشد، با آن لباسهای پفپفیاش در خیابانهای نیویورک چه احساسی پیدا میکرد؟
رشتههای تابیده شده را بشکافید و از نو ببافید (متنهای تمام شده را ادامه بدهید.)
در این روش شما شکل دیگری از مورد استفاده قرار دادن نخهای تابیده شده را تجربه خواهید کرد. بیایید بخشی از داستانها و متنهایی که قبلا نوشته شدند را برداریم و خودمان بازنویسی کنیم. مثلا کتابی باز کنیم، خط اول را برداریم و ادامه بدهیم. هیچ اهمیتی ندارد اگر بخواهیم همان داستانی که خط اولش را برداشتیم را به زبان خودمان بنویسیم یا اصلا جریانی جدید راه بیاندازیم. حتی میتوان از وسط یک کتاب داستان، خطی برداشت و با آن متنی سیاسی، اجتماعی، دلنوشته، شعر یا یادداشت و مقاله نوشت. خودتان حیرت میکنید که چگونه میشود از قلب یک ماجرای قدیمی، ماجرایی جدید و متفاوت خلق کرد. مثل این میماند که کلاه بافتنی قدیمیتان را بشکافید و با آنها دستکشهایی جدید ببافید.
نامهنویسی بهترین ایده برای نوشتن
وقتهایی که هیچکدام از راهکارهای بالا در دسترس نیست یا نیاز به تنوع بیشتر دارید، پیشنهادم این است که نامه بنویسید. اصلا شروع نوشتن با نامه یا نوشتن چیزی به شکل نامه خودش لذت و کیفی خاص دارد. نامه نوشتن راه خوبی است برای اینکه حرفهایمان را به افرادی که دیگر کنارمان نیستند یا در بعد زمانی و مکانی دیگری زندگی میکنند بگوییم. مثل درگذشتگان یا شخصیتهای داستانی. در نامه میتوانیم حرفهایی که روی گفتنش را به نزدیکان و آشنایان و دوستانمان نداریم بزنیم. حتی میتوانیم به خودمان در آینده یا گذشته نامه بنویسیم. نامه نوشتن یکی از راههای تقویت خلاقیت نوشتاری است. حالا اگر با روشهای دیگر ترکیب شود عجب چیزی خواهد شد! مگر نه؟
خاطرات را فراموش نکنید
هر روز خاطره است. حتی همین حالا که در حال خواندن این متن هستید در حال ساختن خاطرهای هستید که شاید فراموش بشود. اگر این لحظات را ثبت کنید چه میشود؟ در کمترین حالتش دیگر جلوی کاغذ سفید ماتتان نمیبرد و در بیشترین حالت، میتوانیدمشاهدهگر خودتان باشید. شاید روزی رفته باشید دم پنجره و نفس عمیقی کشیده باشید و آن لحظه با تمام وجودتان شادی و رضایت از زندگی را احساس کرده باشید. یا شاید روزی گربهای به اظهار محبتتان جواب مثبت داده و تقاضای نوازش بیشتر از شما داشته و شما قند در دلتان آب شده. حتی لذت خوردن یک بستنی یخی در تابستانی داغ که بهنظرتان میرسید از گرما ذوب خواهید شد. این ریزخاطرات میتوانند بسیار ایده برای نوشتن به شما بدهند که اگر ازشان ساده بگذرید و برایتان اهمیتی نداشته باشند، فراموش میشوند.
جان ببخشید
به اطرافتان نگاه کنید که پر از اجسام و اشیاست. چه میشد اگر در زمانهایی خاص این ابزارها و اشیا زنده میشدند؟ چه حرفی برای گفتن داشتند؟ همان اول زبان به اعتراض میگشودند؟ اصلا به زبان ما حرف میزدند؟ شاید نیاز به حرف زدن نبود. شاید به هیولایی تبدیل میشدند که میخواستند ما را ببلعند! همان سیب مظلومی که قبلتر دربارهاش گفتیم. اگر این سیب میتوانست به جای خورده شدن توسط حشرات، خودش حشرات را بخورد چه میشد؟ بازی جالبی میتوان با این روش از ایدهیابی راه انداخت. امتحانش مجانی است.
حواستان را بهکار ببرید
حواس پنجگانه قویترین ابزار ما نویسندههاست. روزهایی از خانه بزنید بیرون. حتی شده روی پشت بام بروید یا در حیاط جایی بنشینید. یک نفس عمیق بکشید و تک به تک روی دریافتیهایتان از حواس پنجگانه متمرکز شوید. حتی میتوانید برگههایی را از قبل آماده کنید که هر نیمصفحه آن به یکی از احساسات اختصاص پیدا کرده. چه میشنوم؟ چه بویی میفهمم؟ چه رنگهایی میبینم؟ چه چیزهایی میبینم؟ چه مزهای در دهانم حس میکنم؟ لباسی که بر تن دارم چه جنسی است و چه حسی به من میدهد؟ و…
این تمرین چیزی شبیه همان جزئینگاری است. درواقع میتواند زیرمجوعه همان تلقی شود. با این تفاوت که فقط روی احساسات متمرکزیم.
به سوالها چنگ بزنید تا ایده برای نوشتن ذخیره کنید
در تمام مواردی که تا به حال گفتم ردی از سوالها را میدیدید مگر نه؟ دنیا همه علامت سوال است و ما کاشفان این علامت سوالها هستیم. خود این سوالها که توسط ما ساخته میشوند به درک شدن بیشتر جهان به واسطه ما کمک میکنند. حالا بیایید سوالهای خلاقانهتر بپرسیم. اگر امروز به جای خورشید ماه طلوع میکرد چه میشد؟ یا وسطهای روز شاهد طلوع یک خورشید دیگر بودیم چه اتفاقی میافتاد؟ چرا ما آدمها مثل پرندگان با آوارخواندن ارتباط برقرار نمیکنیم؟ اگر میشد موسیقی را مثل آب نوشید هر سبک موسیقی چه مزهای میداشت؟
هرچقدر میخواهید سوال بسازید. هرچقدر عجیبوغریبتر جالبتر، بهتر. اصلا نوشتن را با لیست کردن سوالهایی از این دست آغاز کنید. باور کنید آنقدر خوش میگذرد که دلتان نمیخواهد دست بردارید. لازم نیست جواب همه سوالات را بدانید و بنویسید. فقط سوالها را ردیف کنید. این روند نه تنها خودش میتواند ایدهپردازی روزانه شما را تامین کند، بلکه میتواند روزهایی که دچار خشکسالی ایده شدهاید، ذخیره نجاتبخش ایده برای نوشتن باشد.
در این مقاله سعی کردم درباره اینکه چگونه ایده برای نوشتن داشته باشیم، ایدههایی بدهم و با این کار موتور ذهنتان را گرم کنم تا خودتان دست به ساخت ترکیبهای ایدهساز جدید و جالب و انحصاری خودتان بزنید. خوشحال میشوم اگر روشهای خودتان را برای ایدهسازی و شروع آسانتر نوشتن، به اشتراک بگذارید.
یک پاسخ
واقعا مفید بود ممنون.
من خودم گاهی نامه می نویسم. شخص مورد نظر هیچ وقت نمی فرستم یا نشونش نمی دم و فقط برای خودم می ذارمش ولی با این حال این نامه نویسی برام کاری لذت بخش و جذابه…