دستور پخت یک داستان کوتاه با چاشنی مشکلات زندگی| روز هفدهم چالش ۲۱روزۀ تولید محتوا

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم پر از آدم‌هایی که می‌خواهند جهان به رویه و سلیقه و طبق میل خودشان بچرخد. گاهی چون خیال می‌کنند به سبب سپری کردن چند دهه بیشتر از ما، قلق زندگی دستشان آمده. آدم‌هایی که هیچ‌وقت از شرایط راضی نیستند و برای تغییر شرایط هم کاری جز نق و ناله در توانشان نیست.

فکرنکنید از جماعتی بیگانه حرف می‌زنم که خودمان خارج از گودش ایستاده باشیم. بله خود ما. من و شما هم در یکسری مسائل چنان متعصبانه رفتار می‌کنیم که بس مضحک است. مصداق بارزش را امروز در یکی از گروه‌های کتابخوانی دیدم. بنده خدایی بود که راجع به نویسنده‌ای نظر منفی داشت. صرفاً سلیقه خودش را بیان کرده بود و برچسب “زرد” به محتوای کتاب چسبانده بود. جماعتی رگ‌غیرت هنریشان بادیده بود(بادکرده بود) و با کلام درشت بر سر آن بنده خدا یورش برده بودند که…

بگذارید نگویم که چه!

مشکل اصلی کجاست؟

اینکه ما بخواهیم همه به ما حق بدهند و این احساس اطمینان را به ما منتقل کنند که مسیر منتخب ما، سلیقه ما، افکار و عقاید ما بر حق، صحیح و امن است.

حالا سوال‌های اساسی اینجاست:

اگر قراره ما هم راه آدم‌های قبل از خودمون رو بریم پس اصلا چرا به دنیا اومدیم؟!

اگر قرار بود دنیا به همون شکلی که ما می‌شناختیم بمونه، چطور اینقدر پیشرفت کردیم؟!

اگر قرار بود همه ناشناخته‌ها و مسیرهای نرفته، همینطور دست نخورده بمونن، پس اصلا چرا به وجود اومدن؟

چطور اطمینان به صحت یک انتخاب بدون تجربه‌ بدست اومده از انتخاب مسیرهای اشتباه ممکنه؟

اگر زمین خوردن و باختنی درکار نبود، آیا موفقیت و بردن معنایی داشت؟!

 

راه کار پیشنهادی من:

بنشین و خرده داستان خودت را بنویس.

ما نیاز داریم به دور از صدای آدمک‌های تماماً لب و دهان درباره چندراهی‌های مسیر زندگی‌مان (مثل: انتخاب بین درس خواندن تا بیخِ عمر یا پیرشدن پای علاقه و استعدادمان) خودمان را از مسئله یا مشکلی که درگیرش هستیم جدا کنیم و از بالا به وقایع بنگریم.

یک نویسنده، (مخصوصاً اگر ژانرنویس باشد آن هم از نوع گمانه‌زن) این قدرت را داراست که خودش را به جای یک شخصیت داستانی بگذارد.

دستورالعمل:

  1. شخصیتی را بسازید که در شرایط بازآفرینی‌ شده از شرایط خودتان قرار بگیرد.(خواه خیالی یا واقعی)
  2. احتمالات مختلفی که سر راهش است و نتایجی که از انتخاب هر مسیر نصیبش می‌شود را روی تکه کاغذهای مجزا بنویسید.
  3. حالا وقت بازی است: این تکه‌های پازل را با ترتیب‌های دلخواه بچینید. این ترتیب‌ها باید به گونه‌ای باشد که به دنبال هر عمل، عکس‌العمل یا بازتاب انتخاب‌های مربوط به مرحله قبل قرار بگیرد.

 

سرانجام؟

شما علاوه بر اینکه توانستید به مشکل و شرایط پیش روی خودتان جدای از احساسات و محدودیت‌های روحی خود به شیوه‌ای منطقی بنگرید، (چون باید منطق داستان بازآرایی شده را درست بچینید)،

یک داستان کوتاه نوشتید!

 

 

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *