یکشنبه/۲۱ آذر
امروز در صفحه تخصصی اینستاگرام خودم (انجمن فانتزینویسی) پیگیر محتواهای جدید بودم و از دوستان همسلیقهام پستهایی میخواندم که با عشق آماده شده. در میان این لذتها و نوشتههایی که مرا به وجد می آورد، متاسفانه برای چندمینبار شاهد بخش تاریک فانتزیدوست بودن شدم.
شاید این از فرهنگ ماست که چشم دیدن پیشرفت یکدیگر را نداریم. یا از شیوۀ غلط آموزشهای خانوادگی و مدرسه است که چنین آدمهای بیسیاست، سطحینگر و کوتهنظری از آب درآمدهایم. و این بین چه شگفتیهایی حیف و چه فرصتهایی که از دست نمیرود!
داستان از این قرار بود که یکی از سایتهای مطرح و پرمخاطبی که سابقاً راجع به دنیای جادو، محتوا تولید میکرد اطلاعیه مهمی در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد با این عنوان که از آنها سرقت ادبی شده و شخصی فرصتطلب! بخشهایی از محتوای رایگان سایت را به انضمام تعدادی طراحی و تصویرسازی تحت عنوان دانشنامه مصور چاپ کرده و به فروش میرساند و آنها پیگیرند که سارق محترم را به سزای عمل ناشایستش برسانند. کپشن پست سرشار از توهین و افترا به شخصی بود که مثل خودشان شیفتۀ جهان جادوست و تنها بابت وقت، انرژی و عشقی که پای طراحیها و اصلاح متنها گذاشته مبلغ اندکی را از مخاطبان این اثر مطالبه کرده. بدون هیچ تبلیغات خاصی و با ذکر منبع و نام مترجم. از قضا من صفحۀ آن شخص مضنون به اتهام سرقت را هم دنبال میکردم و از شیوۀ فعالیت او، خلاقیت، پیگیری و توانمندی او مطلع بودم. درحالی که گردانندگان سایت نام برده تنها کارشان این بود که هر از چند سالی! مطلبی را از سایت شخصی نویسندۀ داستان ترجمه و ارائه کنند. (و اسم این را سرقت ادبی نمیگذارند!)
البته باید این نکته را هم ذکر کنم که شخصاً آگاه و بسیار معتقد به رعایت حقوق مولف و صاحب اثر هستم و این موضوع را حق انسانی و شرافتمندانه هنرمند میدانم. ولی این موضوع متفاوت با زیرپا گذاشتن حق نشر و قانون کپیرایت بود.
خلاصه، چنان جنجالی راه افتاده بود که نگو و نپرس. اما در این دعوای کودکانه، فقط احساسات دنبالکنندگان هر دو صفحه بود که غلیان میکرد و با فرمان آتش از سوی گردانندگان پیوج(!)، در میدانِ نبردِ کامنتها، یکدیگر را تکهتکه میکردند و خاندان یکدیگر را مورد عنایت قرار میدادند.
من تنها شاهد یک حقیقت دردناک بود. اینکه اگر بگویند فانتزی، ادبیات کودک است گاهی حق دارند. این رفتار و کنش خوانندهها و پیروان است که جایگاه و مرتبۀ یک شخص یا یک کتاب یا حتی یک خط فکری را تعیین میکند.
از صمیم قلب افسوس خوردم و به این فکر میکنم که چرا به ما یاد ندادهاند به جای جاروجنجال راه انداختن، با یکدیگر از در تعامل و گفتگو وارد شویم؟
شاید چون راحتتر است!
شاید چون بهمان خوش میگذرد!
کودکی کردن که جرم نیست. ولی فرصتها و احتمال همکاریهای زیبایی پای این بازیهای کودکانه از دست رفت و حیف شد که اصلاح و جبران کردنشان آسان نیست.
اگر گردانندگان آن صفحه و سایت محترم به ایمیل آن شخص پاسخ میدادند و جواب شفافی برایش ارسال میشد که آیا اجازه دارد از متنهای آن سایت با ذکر نام مترجم و عنوان کردن منبع استفاده کند یا نه، یا اگر به جای چنین خالهزنکبازیهایی برخورد منطقی و حساب شدهای را به جای احساسی عمل کردن در پیش میگرفتند، ارتباطی شکل میگرفت که در نتیجۀ آن، شاهد انتشار محصولی شگرف بودیم شاید تحت عنوان:دانشنامهی مصور دنیای جادو.
واقعا حیف بود. احتمالاً گردانندگان آن سایت خردسال باشند(از لحاظ فکری. این خرسالی به معنای کم سن بودن نیست) که نمیدانستند از این موقعیت میتوانند به نفع خود و مخاطبانشان استفاده کنند. شاید نویسنده و مترجم واقعی نیستند. چون نویسنده، مترجم و محتواگر بودن با خود سخاوت میآورد. شاید آن دوست مورد اتهام واقعشده اگر کمی سیاست داشت و میدانست شیوه درست ارتباط برقرار کردن با دیگران چگونه است، جنگ احساسات بین طرفداران یک داستان اتفاق نمیافتاد. یا اگر هر دو طرف یادگرفته بودند از موقعیتهای پیش رویشان بهترین بهره را ببرند، الان با افتخار اطلاع میدادم که اولین اثر اختصاصی و منحصر به فرد دنیای فانتزی در دسترس طرفداران است تا محو جهان جادو شوند و به جای استرسهای هر روزه کمی روحشان را زنده کنند.
شاید هم من اشتباه میکنم و همۀ اینها بازی است. بازی کثیفی برای اینکه صفحات خاکخورده و کممحتوا بادی بخورند و آتشی زبانه بکشد و تنش بین مخاطبان شعلهای را از زیر خاکسترِ بیتوجهی روشن کند.
از این به بعد اگر دوستی از من بپرسد چرا ادبیات فانتزی کم شناخته شده یا حمایت نمیشود، علاوه بر عدم فعالیت نویسندگان، به کوتهفکری و سطحینگری برخی طرفداران و خوانندگان ایرانی هم اشاره خواهم کرد. فکر نمیکنم چنین چیزی در خارج از کشور رخ بدهد. فقط در ایران ماست که دو دستی به چهارخط نوشتۀ ناقص خودمان میچسبیم و از ترس توهم دزدی، همه را متهم میشماریم و همه را از خودمان دور میکنیم. بعد یک گوشه، نوشتهمان را دربغل گرفته و به خاموشی مرگگونه فرو میرویم درحالی که یک تابلو بالاسر جسدمان گذاشتیم که نوشته: این فرد به دلیل عدم حمایت به پوچی کشیده شد!
اگر طرفدار فانتزی هستیم، از هر زیرژانری، اگر میخواهیم دنیای ما دیده شود، خوانده شود، شناخته شود و حرفی برای گفتن داشته باشیم، بیایید سخاوتمندانه از آموختههای یکدیگر بهره ببریم. از قابلیتها و تواناییهای یکدیگر برای خلق آثاری بزرگتر، خلاقانه و متحورانه استفاده کنیم. به جای پسزدن و پایین کشیدن دوستانمان، نردبان شویم و دست همدیگر را بگیریم تا از این سیاهچالهی ادبیات بیرون بیاییم. بزرگتر و عمیقتر فکر کنیم. مثل شخصیتهای داستانهایی که شیفتهشان هستیم، به سمت ناشناختهها دست به ماجراجویی بزنیم تا دنیایمان طی این ماجراجویی بلکه اندکی برای زندگی جذابتر شود.