آرزوکردن خطرناک است.
آرزوها میتوانند جنایت کنند. میتوانند زندگی را به نابودی بکشند.
باید مراقب آنها بود. چون به شکل ترسناکی واقعی میشوند.
اصلا منتظرند لب واکنی تا در خلاء معلّق شوند. یک راست میروند و به هدف میخورند.
میدانم اگر خوب گوش کنیم صدای آه و ناله کسانی را میشنویم که در آرزوی تحقق آرزوهایشان مردهاند.
صدای نالهها و چراچراهایی که صاحبانشان نمیدانستند اگر به خواستهشان میرسیدند زندگیشان چه شکلی میشد. و بعد آنقدر شهامت نداشتند که بروند پی زندگیشان.
خوب این از نامردی آرزوهاست. نیست؟!
نمیخواهم خلاف بگویم اما باور کن خطرناک است. آدم یک روز آرزو میکند صاحب دنیا شود و فردا میبیند شده هیتلر! اصلاً شاید خود هیتلر هم نمیخواست هیتلر شود.
حالا آرزو کردی نوش جانت. بعدش چه؟ باید همیشه یک آرزو در چنته داشته باشی تا نمیری.
کمشباهت به مواد مخدر نیست. هیچوقت از آنها سیر نمیشوی و وای به روزی که ته بکشند. همه جای وجودت نعره میزند که: «آه خدایا آرزوهایم…»
به نظرم لازم است کمپی برپا شود با نام «مرکز بازپروری و ترک آرزوهای موذی»
آدم باید حسابی حواسش باشد کدام آرزویش نشسته تا تحقق یابد. همانطور که چهارچشمی حواسش به فرزندش هست.
دنیا جایی است که آرزوها برآورده میشوند. اگر در این دنیا هستی پس از این فرصت استفاده کن و آرزویی هواکن. تا روزی مثل بومرنگ به سویت بازگردد و شگفت زدهات کند.
البته هشدار میهم، مراقب باش چه آرزویی میکنی.
یک نفر آرزوی صلح جهانی دارد و دیگری انتقام از کل دنیا.
هر دو به آرزویشان میرسند. این بین تنها مسئله زمان است. زمان…
پس از آن، مسئله اینجاست که باید ادامه داد.