امروز هزارکلمههایم را خیلی دیر نوشتم.
شاید به این خاطر که از شدت ماجرا گذشته. میشود گفت همیشه همهچیز آن لحظهای معنی دارد که آتش اشتیاق شعله میکشد. آن لحظه همه چیز با معنی است و انتخابها صحیح و همه تیرها به سمت هدف میروند. اما یکروز، یکهفته، یکسال بعد که دیگر از تاریخ مصرف آن اشتیاق میگذرد، ما میمانیم و این سوال مبهم که چه کار میکردم؟ چرا؟
دیروز با دوستی صحبت میکردم که کلی به من انرژی مثبت داد. به نظر او من انسان باارزشی هستم. او میگفت به من امیدوار است! ولی من نمیدانم از چه امیدی حرف میزند. امیدی که از آن میگوید چیزی است در آیندهای موازی؟ مگر دستاوردی خارج از دایرۀ انتخابهای من رخ میدهد؟
شاید امیددادن به شخصی غیر از خودمان از سهلترین و شیرینترین کارهای جهان است.
شاید هم من اشتباه میکنم!
من و انتخابهایم تنهاییم و جادهای که نمیدانم از کجا باید شروعش کرد. امروز یک جملهقصار جالب خواندم. از همانهایی که ارزشش را دارد قابکرده و به دیوار بچسبانم.
نویسنده میگوید:
ایکاش همین الان شهامت آن را داشته باشیم که چرک و کثیف و ناقص و مضطرب و رنجور -هر طور که شده- کار موردعلاقهمان را شروع کنیم. مگر نه اینکه هر انسانی اینگونه پا به جهان میگذارد؟
-شاهین کلانتری
یاد حرفهای آقای یاراحمدی افتادم. وقتی دربارۀ انسانهای موفق صحبت میکرد. میگفت همۀ ما وقتی به دنیا میآییم در نقطۀ شروع یک مسیریم. مسیر هیچکس با دیگری فرقی ندارد. همه در یک شرایطیم. همه ناقصیم. کثیفیم. نادانیم. بیسوادیم. ولی چه میشود که بعضی پیشرفت میکنند اما بقیه هر روز فقیرتر میشوند؟ و این فقر فقط فقر مادی نیست. فقر فرهنگ، شخصیت، احساسات، همه چیز.
میگفت دلیلش انتخابهای ماست. ما در دوراهی بین زندگی راحت و درجازدن یا سختی و بالا رفتن یکی را انتخاب میکنیم. با یک نگاه به جامعه میبینیم اکثریت راه اول را انتخاب کردهاند. و همین باعث شده تعداد افراد موفق از شکستخوردههای وانهاده کمتر باشد. وقتی از آن صحبت میکنیم راحت است اما کافیست نگاهی به پشت سر بیاندازیم و نگاهی به دوراهیهایی که زندگی پیش روی ما میگذارد.
انتخاب بین پرتغال و خیار نیست…
امروز دورتادور حیاط خانه دو ردیف بلوک سیمانی روی دیوارها گذاشتند. بلوکهای سیاه سیمانی که جازه نمیدهند غروب خورشید را ببینم. و پنجههای سرخی که به ابرها میکشد دیگر در افق پیدا نیست. وقتی اعتراض کردم پدر گفت: باید بین خر و خرما یکی رو انتخاب کنیم. دیوار کشیدن یعنی امنیت و این اولویته. تو میتونی از خونه بروی بیرون. آسمون به این بزرگی!
وقتی فکر کردم دیدم این یک موقعیت برای من است. همین دیوار کشیده شدن که راحتی را از من گرفت باعث میشود از خانه بیرون بروم و چیزهای بیشتری ببینم. چیزهای بیشتری برای نوشتن داشته باشم. فقط کافی است از این دیوارها بگذرم.
دَر، درست جلوی روی من است. فقط کافی است یک قدم بردارم.
خیلی اوقات نمیدانیم چقدر به هدف نزدیکیم تا اینکه از دستش میدهیم. بعد فقط دربارۀ آن بُلُف میزنیم. چون درد هجران آنچه کف دستانمان بوده بسیار سخت است. و ما داستانی میسازیم که در آن به اهدافمان رسیدهایم و بر مبنای این داستان و دستاوردهای تخیلیمان هرکس را که در چنین مسیری قدم میزند مورد قضاوت خود قرار میدهیم.
راه و رسم رهروی را بلد بودن خودش درسی بزرگ است که باید از مسیر یادگرفت. کسی که به هدف نرسیده حداقل دستاوردهای مسیرش را باید حفظ کند. در غیر این صورت است که میشود با صدای بلند به او گفت:
بازنده
هیچ راهی پست نیست. هیچ انتخابی بد نیست. همه چیز فقط مسیر است و مسیر. و ما آدمکهایی که به رفتن زندهایم.
میرویم تا جهانی را کشف کنیم یا دنیایی را از نو بسازیم…
درحال ساختن دنیایی هستم. از ویرانههای به جای مانده از روزگار پیشینم
مرا جهانی دیگر باید…
7 پاسخ
سلام خانم ایمانی
واقعا گل گفتید. وقتی کسی به خودش واراده ش ایمان داشته باشه هیچ دیواری نمیتونه سدی برای پیشرفتش بشه .موفق باشید.
درود و صد سلام خانم شهراد نازنین
خیلی خوشحال شدم کامنتتون رو دیدم بانوی بزرگوار
بسیار زیبا و روان نوشتید سپاس ، بسیار لذت بردم
سلام خانم تابنده پرمهر
ممنون از نظر لطفتون. فعلا مشق میزنیم . خیلی مونده به شما برسیم بانو.
خیلی خوشحالم کردید با کامنتتون.
درود و سپاس از انتشار این مطلب دقیقا همین طوراست آدمی به رفتن زنده است.
آدم رونده مثل یک رود است از همان سرچشمه که شروع می شود زلال است و تمیز و قابل خوردن، در طول مسیر نیزچنین است حتی اگر به دریا نرسد باز میشود از آن نوشید اما ادم ایستا مثل اب جمع شده در یک برکه هر روز کثیف تر و کدر تر و غیرقابل شرب تر میشود.
راستی پیشنهاد میکنم از قالب بریک (breek) برای وبلاگتون استفاده کنید بسیار روان تر و جذاب تر است و سرعت بارگذاری فوق العاده ای دارد.
درود
دقیقا. یاد کتابی افتادم از پائولو کوئیلو به نام : مثل رود جاری باش.
ممنون از پیشنهادتون. حتما امتحان میکنم👍🙏🌷