قبل از هر کاری اول ذهن خودت را بشناس

درحالی که داشتم موهایم را شانه می‌زدم و تارهای سفیدی که نرم‌نرمک سروکله‌شان پیدا میشد را کشف می‌کردم این فکر به ذهنم رسید:

همه چیز از همان روزی شروع شد که من به قسمتی از حرف یک نویسنده گوش کردم:

اشکالی ندارد اگر یک روزت را از دست داده‌ای و هیچ کار به ظاهر مفیدی انجام ندادی و به خودت خوش گذراندی. از زندگی لذت ببر (نقل به مضمون)

و من بعد از آن بدون هیچ حس عذاب وجدانی فقط روزم را هدردادم. و مدام خودم را توجیه می‌کردم که: «اشکال ندارد. فقط همین یک روز بود.» به این امید که دریچۀ ادراک و شهود بر من وارد شود و مرا متعالی سازد. ولی هیچ چیز جز چربی اضافه بر من وارد نشد!

به نظرم ارادۀ ما گاهی به شدت در گرو آمادگی ذهنی-جسمانی ماست. البته این آمادگی جسمانی هیچ ربطی به این ندارد که لاغرها زرنگ‌اند و چاق‌ها تنبل. لاغرهایی هم هستند به غایت چاق‌صفت (در دایره لغات انحصاری من به این افراد شَتَک‌صفت هم گفته می‌شود. شَتَک به معنای روی زمین پخش و منهدم‌شده) مانند چوب‌شور خیس خورده که روی زمین ماسیده شده‌ اند. همه چیز به طرز فکر و تله‌های ذهنمان برمی‌گردد.

بگذریم.

برگردیم به بلاهت من در عمل به نصف توصیۀ یک نویسنده

وقتی به آن روزها فکر می‌کردم با خودم گفتم: اگر این حرف را کس دیگری می‌شنید، کسی که حتی یک لحظه هم وقت سر خاراندن به خود نمی‌دهد و خودش و زندگی‌اش را فدای شغلش می‌کند، شاید برایش مناسب بود. شاید اگر این حرف را مادری می‌شنید که همه عمر از علایق خود به خاطر فرزندانش چشم‌پوشی کرده، تغییر خوبی در زندگی خود ایجاد می‌کرد. اصلاً شاید اگر من به همۀ حرف نویسنده، نه فقط بخشی از آن، گوش می‌دادم آن را جور دیگری در زندگی‌ام به کار می‌بردم.

به این نکته مهم رسیدم: هر توصیه‌ای که در کتاب‌ها می‌خوانی به این معنا نیست که روی تو هم کارساز باشد. اگر هم به دنبال پندشنیدن هستی فقط آن قسمتی را که به نفع خودِ منفعلت هست درنظر نگیر.

این جمله برای ذهن تنبل من فقط توجیه مناسب و تایید شده‌ای بود برای اینکه از جایم جُم نخورم. و کار جدیدی را شروع نکنم یا تغییری در روال زندگی‌ام به وجود نیاورم یا اصلاً حتی تا پای جان به دنبال آنچه بدان عشق می‌ورزیدم نروم و از این وضعیت هم احساس رضایت و خوش‌فکری کنم.هوای تازه را وارد شش‌هایم کنم و هیچ چیزی از ارزشمندی زمان درک نکنم.

(مصداق بارز این شعر از شاعر شهر بهارنارنج‌ها که می‌گوید: تنبل نرو تو سایه، سایه خودش میایه)

در نتیجه برای رفع خستگی از پرخوابی، دوباره می‌خوابیدم!

این حتی درباره بقیه واکنش‌های ما هم صدق می‌کند. اینکه صحبت دیگران و بعضی نشانه‌ها را برعکس و جور دیگری معنی می‌کنیم.

باید توصیۀ مناسب برای تربیت ذهنمان را انتخاب کنیم. نه آنچه ما را از ضعیت موجود خرسند می‌سازد.

جداً توصیه می‌کنم قبل از آنکه اطلاعات یا باوری را وارد سبک زندگیتان کنید، اول ذهنتان و تله‌هایش را بشناسید.

 

 

3 پاسخ

  1. سلام وقت بخیر . متن عالی بود . مشکل اکثریت همینه ! مشکل منم همینه . ولی چطور میتونم تله های ذهن رو بشناسم ؟ منظورتون تله هایی که جفری یانگ تعریف کرده ؟

    1. سلام مائده عزیز
      خیلی خوشحالم که از متن خوشت اومد و همراه شدی. 🌹🌹
      راستش بیشتر منظورم این بود که جنبه‌های منفی خودمون رو بشناسیم. ما گاهی وقتها میدونیم بعضی از کارهایی که میکنیم اشتباهه ولی باز انجامش میدیم و میگیم دست خودم نبود. چون این واکنش ها درون ما پایدار شده. شاید به سختی بشه تغییرش داد. بنابراین بهتره اول بشناسیمشون. با تحلیل خودمون در اون موقعیت‌ها. گاهی باید با خودمون مثل موش آزمایشگاهی رفتارکنیم. مثلا وقتی یک روشی به ما پیشنهاد میشه یا توصیه‌ای میشنویم به خودمون محدوده زمانی بدیم و رفتار خودمون رو در اون مدت ثبت کنیم. مثلا ۴۰ روز وقایع روزهایی که فلان توصیه رو به کار گرفتیم، در قالب یادداشت بنویسیم. بعد میتونیم تشخیص بدیم روی ما کارساز هست یا نه. البته و صدالبته مطالعه منابعی که در این حوزه هستند میتونه به ما کمک کنه. به این شرط که توصیه‍‌های اون منابع رو هم آزمایش کنیم. در این خصوص پیشنهاد میکنم به سری پادکست‌های candle در کست‌باکس و گروه پژوهشی گپ‌بوک سری بزنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *